۱۳۸۸ مهر ۲۲, چهارشنبه

این درد با مباحثه درمان نمی شود

امروز با درد سنگینی از خواب بیدار شدم. درد دین بود و البته پیش از این چند بار ـ نه بدین شدت ـ به سراغم آمده بود. هر بار با خیالی خود را فریفته ام و پس از چندی با خود اندیشیده ام که نداری شرم از این ایمان بی درد؟

مسئله اساسی من، حل مشکل دین امروز است. آنچه یقین است این است که به قول سنائی از این مشتی ریاست چوی رعنا هیچ نگشاید. و واقعاً همین ما چند جوان ناپخته هستیم که گویا باید رسالت را به دوش بکشیم و چاره ای بیندیشیم.

صورت مسئله برایم این است که آحاد جامعه یا بی دین هستند و یا متدین. و با وجود تعداد زیاد بی دینان، آشکار است که شمار دینداران به نسبت بسی بیشتر است و جامعه کنونی ما همچنان به گونه ای است که می توان بر آن «جامعه دینداران» اطلاق کرد. اهل دیانت نیز, در یک طیف وسیعی هستند که یک سرش عوامند و یک سرش عالمان. منظورم از عالمان آنان هستند که شأنشان شأن عالمان است، نه این که بالواقع و بالفعل عالم باشند. اینان، یعنی از من و دوستان طلبه ام گرفته تا کسانی که متصدی مرجعیتند.

درد آشکار است. چندان آقایان به شعائر دینی می پردازند که دین را فراموش کرده اند. شعائر دینی اهمیت زیادی دارد که حاضرم جانم را پای آن بدهم. اهمیت آن به علت تأثیری است که در تداوم دیانت و حفظ شریعت دارد. اما هر چه هست شعائر دین است نه خود دین. آیا قرار است شعائر دینی نظم و نظام ما، روابط خانواده ما، آرامش خاطر ما، سلامت تن و روان ما و آبادانی مزرعه آخرت ما را تأمین کند؟! مسلماً نه. دین، این پدیده ای که من خودم در این دنیا با آن مواجه شدم بسی بزرگتر و عزیزتر از آن است که به همین شعائر خلاصه شود.

بطالت و خمول ملتی که امید سعادت دارد، با سطح وسیعی از دینداران آن، که ته قلبشان به اسلام بند است اما از آن خیری ندیده اند و عزتی نیافته اند، با چه چیز حل می شود؟

ابلهانه، بخردانه، نمیدانم. گمان کردم:

  1. دستیابی به اصالت و حقیقت دین یعنی آنچه که باید «دین واقعی امروز» باشد. یعنی واقعی باشد و نزدیک به اجرا در عالم واقع موجود، نه چنان که تئوری باشد و در حجره هامان مباحثه اش کنیم، و امروزین باشد نه چنان که پاسخگوی چند پابرهنه مؤمن روزگار کهن باشد، آری دستیابی به این دین واقعی امروزین پایه و اساس حل این مشکل است.
  2. دوم آنکه مسئله حکومت و دیانت را باید روشن کنیم. جایگاه دین و همچنین جایگاه رجال دین، در حاکمیت کجاست. اگر در حاکمیت جایی دارند باید تثبیت شود و اگر ندارند حتماً باید از آن حذف شوند (باید همه شئونات دین در سر جایشان باشند تا کلید حل مشکلات دینی بگردد و گرهی بگشاید).
  3. طبیعتاً با داشتن امکانات، پس از این باید سیستم تبلیغی و برنامه آموزشی داشت تا بتوان تک تک افراد جامعه، و طبقات مختلف و گروه های مختلف را به این دیانت دعوت کرد.
  4. و در آخر آنچه لازم است ضمانت اجرا و تداوم برنامه هایی است که این جامعه پس از آموزش خواهد داشت.

این خیال خام همه اش یک هول و نگرانی بزرگی بود که چون نهنگی ناگاه دهان گشود و همه ام را در خود بلعید. ما نمی دانیم دین چیست. گوهر دین کدام است و حاشیه هایش کدامند و جایگاه حواشی آن کجاست. دیگر اینکه جامعه چیست. دین جامعه چیست؟ آیا جامعه جدای از افراد آن دین دارد یا نه؟ و اصلاً آیا دین اجتماعی داریم یا نه؟ امت اسلامی یعنی چه؟ تا پاسخ این پرسش ها اقناعی در ما ایجاد نکند پاراگراف پیشین توهماتی بیش نیست.

خدایا سواد…. خدایا فهم… خدایا کمک…

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر